علی جباری گیسووانت

اسمان ابری نمی ماند همیشه
احساس ما سنگین نمی ماند همیشه
چشم ما گریان نمی ماند همیشه
قلب ما لرزان نمی ماند همیشه
می رسد روزی که عشق باشد همیشه
فکرت را دارم همه شب همه روز همه جا تورا میخواهم
غمی در سینه دارم که اگر توباشی با دلم بسازی دگر چه خواهم ، دگر چه خواهم
از هرچه دارم دل میرهانم ، باشدجهانم از گیسووانت هاشا که جان را ترسی ندارم خواهی جهان را دیگر نخواهم خواهی جهان را دیگر نخواهم
چشمان تو ایینه ایست از هرچه دارم
لبخند تو رو مینماید از جهانم
از زندگی دیگر نمیخواهم نگاهی
وقتی که در سویی ببینم چشم یارم
اشکی که هر بار میچکد از عمق جانم
ذوقیست عمیق از نگاه عارفانت
غنج میرود دل برایت که تو هر بار
رومینمایی پیچ و تاب گیسووانت
از هرچه دارم دل میرهانم ، باشدجهانم از گیسووانت هاشا که جان را ترسی ندارم خواهی جهان را دیگر نخواهم خواهی جهان را دیگر نخواهم